---♡[]ازدواج اجباری![]♡---
P²³
ات ویو
نمیدونم چرا با عربده کوک ترسیدم وساکت شدم...از ترس بدنم میلرزید که بعد ۱ساعت رسیدیم به یه عمارت بزرگ وسط یه جنگل....کوک چرا منو آورده اینجا...خیلی میترسیدم که دستمومحکم گرف برد سمت عمارت...داشتم گریه میکردم که منو برد سمت یه اتاق که درش مشکی بودداشتم گریه میکردم که یهویکی دستمو کشید اون کوک نبود....اون..اون جین بود
ات:ج..ین کمک..م ک..ن(گریه)
جین:عوضی داری چه گوهی میخوری(داد)
جونگ کوک:من باید این سوال وبپرسم(داد)
جین:حق نداری نزدیک دوست دختر من شی(داد)
جونگ کوک:هه دوست دختر تو
جین:وقتی مهر مالکیتم رو...روی گردنش دیدی میفهمی(دادودست ات رو میکشه میبره سوار ماشین میشه)
(ویو داخل ماشین)
ات:جی..ن...ممن..ونم..نجا..تم...داد..ی(یکم داره گریه میکنه)
جین:خفه شو حرومزاده(عربده)
ات:ول..ی...جی..ن...من..که..ک..اری...نکر..دم(گریه)
جین:گفتم خفهههه شووو(عربده)
جین ویو
بعد این که دیدم ات داره باجونگ کوک میره نگران شدم گفتم شاید اون احمق یه کاری کنه رفتم دنبالشون که متوجه شدم کوک میخواد چیکار کنه...دست ات رو گرفتم بردم توماشین و رفتن سمت عمارتم...رسیدیم...خیلی عصبی بودم دست ات رو گرفتم بردم داخل عمارت و............
[ادامه دارد...]
[شرط ها]
(۲۳ لایک)
(۲۰تاکامنت)
(۲تافالوور)
________________________________
من که فضول نیستم که جین میخواد ات رو چیکار کنه.....شایدبزنتش.....یا بکنتش....یا.......
ات ویو
نمیدونم چرا با عربده کوک ترسیدم وساکت شدم...از ترس بدنم میلرزید که بعد ۱ساعت رسیدیم به یه عمارت بزرگ وسط یه جنگل....کوک چرا منو آورده اینجا...خیلی میترسیدم که دستمومحکم گرف برد سمت عمارت...داشتم گریه میکردم که منو برد سمت یه اتاق که درش مشکی بودداشتم گریه میکردم که یهویکی دستمو کشید اون کوک نبود....اون..اون جین بود
ات:ج..ین کمک..م ک..ن(گریه)
جین:عوضی داری چه گوهی میخوری(داد)
جونگ کوک:من باید این سوال وبپرسم(داد)
جین:حق نداری نزدیک دوست دختر من شی(داد)
جونگ کوک:هه دوست دختر تو
جین:وقتی مهر مالکیتم رو...روی گردنش دیدی میفهمی(دادودست ات رو میکشه میبره سوار ماشین میشه)
(ویو داخل ماشین)
ات:جی..ن...ممن..ونم..نجا..تم...داد..ی(یکم داره گریه میکنه)
جین:خفه شو حرومزاده(عربده)
ات:ول..ی...جی..ن...من..که..ک..اری...نکر..دم(گریه)
جین:گفتم خفهههه شووو(عربده)
جین ویو
بعد این که دیدم ات داره باجونگ کوک میره نگران شدم گفتم شاید اون احمق یه کاری کنه رفتم دنبالشون که متوجه شدم کوک میخواد چیکار کنه...دست ات رو گرفتم بردم توماشین و رفتن سمت عمارتم...رسیدیم...خیلی عصبی بودم دست ات رو گرفتم بردم داخل عمارت و............
[ادامه دارد...]
[شرط ها]
(۲۳ لایک)
(۲۰تاکامنت)
(۲تافالوور)
________________________________
من که فضول نیستم که جین میخواد ات رو چیکار کنه.....شایدبزنتش.....یا بکنتش....یا.......
۱۹.۱k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.